گناه عشق
مرتضی آخرتی
یکی با بخت، خوابیده ، یکی با بختِ خوابیده
جهان خوابی است در بی خوابی چشم جهان دیده
یکی را حلقه در دست و یکی را دست در حلقه
کلید هر دری در قفل هر دردی نچرخیده
یکی با عقل خوش نام و یکی با عشق بد نام است
به نام نامی آنکس که ما را ننگ نامیده
تعادل در ترازوی کدامین دولتی، ای عقل
که ناسنجیده می گویی ولی سنجیده سنجیده
سرم از شرب سنگین و سبوی شیشه ای در دست
سرم را در سبو کن آه ای دور نگردیده
تویی آن آفتابی گردن و من آن گل گیجی
که سرگردانیش را هیچ خورشیدی نفهمیده
تو آن بازیگر تر دستی و من آن گل پوچی
که او را هیچکس از هیچ دستی بر نمی چیده
من و تو با گناه عشق در جان هم افتادیم
گناهی که خدا بخشیده آن را و ... نبخشیده
من و تو همچنان تب کرده و بیمار هم ، هرچند
خدا داروی ما را هر دو در یک نسخه پیچیده
ایجاز
ایجاز شاعرانه چشم تو تا کنون
ما را کشانده است به اعجازی از جنون
هر روز در هوای تو پرواز می کنیم
هر روز می شویم چو خورشید سرنگون
تا آستین به قصد تو بالا زدیم، شد
شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون
باید امید هرچه فرج را به گور برد
بیهوده می بری دل ما را ستوت ستون
این شعر همردیف غزل های چشم توست
زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون
نظرات شما عزیزان: